جمعه, ۳۰ شهریور ۱۴۰۳ / بعد از ظهر / | 2024-09-20
تبلیغات
تبلیغات
کد خبر: 19746 |
ارسال توسط :
72 بازدید
ارسال به دوستان
پ

خبر را یکی از همراهانش داد. ساعتی که گفته بودند، ساعت خلوتی استخر نبود. پیش خودمان گفتیم: «عیبی ندارد، به هر کسی که آمد می‌گوییم «استخر تعطیل است.» بالاخره سردار بود و فرمانده نیروی قدس. همین کار را کردیم تا به حساب خودمان حاجی راحت باشد. از کجا می‌دانستیم ناراحت می‌شود! هنوز نیامده، خبر به […]

خبر را یکی از همراهانش داد. ساعتی که گفته بودند، ساعت خلوتی استخر نبود. پیش خودمان گفتیم: «عیبی ندارد، به هر کسی که آمد می‌گوییم «استخر تعطیل است.»

بالاخره سردار بود و فرمانده نیروی قدس. همین کار را کردیم تا به حساب خودمان حاجی راحت باشد. از کجا می‌دانستیم ناراحت می‌شود!

هنوز نیامده، خبر به گوشش رسید. اخم آمد توی صورتش. سفت و محکم گفت: «سریع به همه کسایی که گفتید استخر تعطیله، بگید برگردن. هرجور شده باید پیداشون کنید.»

زنگ زدم به تک تک بچه‌ها. یک به یک همه را برگرداندم. حاجی هم برای اولین بار آمد توی سانس عمومی.

سانس عموم بود؛ اما آن روز برای خیلی‌ها اختصاصی شده بود. کنار فرمانده نیروی قدس سپاه بودند و چه چیز اختصاصی‌تر از این؟»

منبع: کتاب «سلیمانی عزیز»

منبع : خبرفوری

منبع خبر ( ) است و سایت خبری و خبرخوان نیوز فوری در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر می‌دانید، خواهشمند است کد ( 19746 ) را همراه با ذکر موضوع به شماره  0989120208592  پیامک بفرمایید.با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت خبری و خبرخوان نیوز فوری مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
    برچسب ها:
لینک کوتاه خبر:
تبلیغات
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت خبری و خبرخوان نیوز فوری در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • ارسال دیدگاه برای این مطلب مقدور نمی باشد!