مادرم بیست ساله بود که من به دنیا آمدم درحالیکه همسر جوانش ۴ ماه قبل، در شهریور ۱۳۶۰، جلوی چشمانش و توسط منافقین دهشت ترور شده بود و در دامنش جان داده بود. من در دامن این مادر رشد یافتم؛ مشغول تحصیلات حوزوی بود و من ذهب ذهبا ذهبوا را در سه سالگی آموختم. بعدها […]
مادرم بیست ساله بود که من به دنیا آمدم درحالیکه همسر جوانش ۴ ماه قبل، در شهریور ۱۳۶۰، جلوی چشمانش و توسط منافقین دهشت ترور شده بود و در دامنش جان داده بود.
من در دامن این مادر رشد یافتم؛ مشغول تحصیلات حوزوی بود و من ذهب ذهبا ذهبوا را در سه سالگی آموختم. بعدها کنکور داد، وارد رشته روانشناسی دانشگاه تهران شد و با معدل ممتاز فارغالتحصیل شد. دوست داشت به تحصیل دانشگاهی ادامه دهد اما سال ۱۳۷۸ بود و من در دوره پیش دانشگاهی. در خانه نشست، من کنکور دادم، با رتبه یک سهمیه شاهد برای رشته دکترای پیوسته بیوتکنولوژی مصاحبه و پذیرفته شدم و از اینجا داستان من آغاز شد.
اما شاید داستان من از ۲ شهریور ۱۳۶۰ آغاز شده بود زمانیکه مادرم در اوج مصیبت به جنین ۵ ماهه اش آموخت که «برای جانبازی در راه آرمانها باید یاد بگیری که صبورترین انسانها باشی».
یا شاید قبل تر، وقتی حمید قلن بر ۲۱ ساله بود، مجاهد بود و هجرت گزین. اما مادرم نقش مادری را بر همه نقش ها و مرتبه ها برگزید و در این راه استوار ماند.
سلام و درود بر مادران قهرمانی که زنان و دختران علم را در دامان خود پرورش می دهند.
منبع : خبرفوری
-
برچسب ها: